اینجا نخلستان بنی نجار است؛
شب از نیمه گذشته است.. !
اینجا هرشب نیمه شب است..!
خفقان,
تاریکی،
و یک.. ناله..!
عجیب است..
نوری در تاریکی..
شعله ای در شب..
نه, یک خدا گونه ای بر خاک؛
اسمانی بر زمین"
علی.. علی..!!
علی می گرید..!!
از نبود یک انسان؛
هنوز هم می گرید..
اما دیگر نه درون چاه,
بلکه اوازی در انسوی افق..
علی/انسان/ است..
علی بر خویش نیز می گرید,
انسانی بر خویشتن..
تنهایی در اخرین غربت..
اما,
او بزرگ تر از انست که از رنج بنالد؛
اما امشب,
همین امشب
به رنج امده است/
نویسنده:مجاهد ظفری
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0