کفر نامه مجاهد ..
خدایا,
اگر نمی ترسیدم از دوزخ تو,
ایه های زیباتری می ساختم..
و اگر کفر نمیشد باور من,
قران تورا, به نظم می اوردم تا بندگان تو,
شاعرانه تورا مناجات کنند..
و اگر ایمانم میگذاشت,
ایه های تورا جابجا میکردم,
بدون انکه خدشه ای در کتاب تو, پدیدار شود..
و اگر قدرتی داشتم
که بر فراز اسمانها صعود کنم به نزد تو می شتافتم
و اگر میدیدم که همچون پادشاهان زمین بر عرش سلطنت با دیگر ستم ها هم گذر هستی.. بر چرخش کهکشانها کودتا میکردم
و ان خانه به دوش فقر را به جای فرزند طلا می نشاندم و خنده های پدرم را که در خوشبختی گور دزدیده ام بر نشان اخرین سایه امید بر صلیب یاس می اویختم
تا کودک عشق نوجوانی خویش را به هوس نکشاند و پیر تاریخ را ملامت نکند,
و اگر از گناهان من می پرسیدی
حقیقتی پنهان نیست..
جز دیواری دروغ, دلشکافته ای بر پناه,
تکیه ای بر زمین,
مرده ای در بدرقه ی مردگان,
لاشه ای در اغوش مرگ,
دور افتاده ای در نفس,
اشعاری از سرنوشت,
التماسی بر خاک,
تابوتی سفید با کفنی سیاه !!
در شکاف نخستین دهلیز سرد, زنجیری بر پای زحمت حلقه حلقه میدرخشد, مسافری از سرشک خون, به خاطر انسان می میرد؛
اخرین باری که نماز خواندم هوا بارانی بود,
ای کاش می بود رفیق من,
ان طفل زنا,
که اگر خیانت کند مادرش این بود,
و اگر وفا کند, احتیاجی نیست؛
این نام اوست و این پیام من,
که بر سکوت درد/ خدا مرده بود/......
نویسنده:مجاهد ظفری
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1