تو ای مطرب, غمی دیگر, غم من ناز اهنگ است..
دل صیاد کی سوزد, ز ان مرغی که در چنگ است..
سخن از بود و نابودم, چه گویی با دل مستم..
در این میخانه هر مستی, نداند شیشه بر سنگ است..
دل بیدار می داند گناه توبه سر خوابم..
نگویم از بهار خوش, اگر خاری به گل برگ است..
کجا هشیار دم باشم؟ در این اسوده مشرب ها..
اگر هم ساقی ومطرب, به جمع حور و در بنگ است..
غزل در خلوت یارم نوشتم بهر دلدارم..
چه شعری با خودم دارم, اگر یارم به خود منگ است؟!
چراغ خویش در دستم, به شب انسان می گردم..
ولی هرگز نشد پیدا, هر ان نقشی که در رنگ است..
پشیمانم ز ان یاری, که میراث پدر خواهد..
کجا عیشی چنین زیبا؟ اگر در بند نیرنگ است..!
اگر ان محتسب گوید, چرا دل تنگ و بیماری!
همی دانم ز بیماری, دلم تنگ است, دلم تنگ است..
شاعر:مجاهد ظفری
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0