به دور افکن, پاره کن, قبر دفتر شعرم..
لگام گور کن امد, ز خاک اسب دورانها..
طرب انگیز ای شاعر, به روی شاعری دیگر..
که من مردم به یاد ان, غزل بیداد دیوانها..
به سنگ گور من ارام, اهنگ مرا بگذار..
که بعد از ان سکوت غم, نشیند درد انسانها..
نخستین بار مرگم را, نگو با مادر پیرم..
که او صد بار مرگم را, شنیده بود درمانها..
سگ ولگرد مهمانم, دروغ دل نمی فهمد..
بیاور اخرین یارم, وفای خوب مهمانها..
حقیقت در امید شک, به باور امده با من..
که گل پژمرده با بلبل, درون خاک ویرانها..
از این مجموعه اشعارم, غزل بیتی بخوان امشب..
که تا شاید نفس گیرد, به یادت اشک بارانها..
در این یک لحظه ی اخر, نخستین بار فهمیدم..
اسیر پوچ و در پوچی, بودم بند زندانها..
شاعر:مجاهد ظفری
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0