مدتی خودکشی, ارزش حیاتی داشت؛
اما این بر خلاف رویای ناگزیر بود,
نه نیروانایی بود نه سرنوشتی در پناه../
چگونه ازاد باشم در حالیکه صلح هنوز در جنگ است,
هیچ حادثه ای به احترام نیایش,
احمقانه عمل نمی کند!
مدتی مریض شدم؛
التهاب وریدی, اسیب شدیدی بر کانال نخاع عصبی من.. وارد ساخته بود,
مدتی اختلال بینایی در بخش میدان دید, فشارهای روانی, برایم اثرات سردردهای میگرنی را فراهم ساخت!
مدتی در کاوش امور اخلاقی و ناکامی های غرایز,
با زیگموند فروید مشکل پیدا کردم
و به فلسفه ی نیچه که گاهی از انتقادهای برهم او خسته میشدم رو اوردم,
و بیشتر به فلسفه ی بودا, تولستوی و کافکا اعتقاد داشتم.. البته مترلینگ گاهی سبب سرخوشی عرفان میشد, همچنین اگوستین,
که امید تازه ای را پیشنهاد می کرد..
غریزه ی مرگ و زندگی, شخصیت مرا تا جدال نیستی, به ویرانی تبدیل کرد؛
انقلابی با رژیمی استبداد,
در تمایلات سرکوفته شده ی درونم,
به فوران و انفجار رسیده است!!
نویسنده:مجاهد ظفری
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0